ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دلم تنگ شده واسه دعا هایی که میکردیم تا زنگ ورزش بارون نیاد
دلم تنگ شده واسه دست انداختن معلما
دلم تنگ شده واسه لذت تقلب سر امتحان عرربی
دلم تنگ شده واسه نوشتن رو دسته صندلیا
دلم تنگ شده واسه فرار از دست ناظما
دلم تنگ شده واسه اجازه واسه دسشویی رفتنای الکی
دلم تنگ شده واسه مـــَــــدرســهـ
کبوتر لبه ی تنگ ماهی نشست , گفت : سقف … قفست شکسته !! چرا فرار نمیکنی ؟؟ ماهی با چشمهای قشنگش نگاهی به کبوتر کرد و معصومانه گفت : “ری…دم تو مغزت”
تو کوچه ترقه انداختن ، پیرزنه دم در واستاده بود هفت جد یارو رو نفرین کرد،
دو دیقه بعد نوه خودش ترقه زد در حد بمب هیدروژنی !!
پیرزنه گفت قربون قد و بالات مادر مواظب باش !!
من نمیگم به خانمها گواهینامه ندینا
فقط بی زحمت واسشون جاده جدا هم درست کنین !
عکاس سرکلاس درس اومده بود تا از بچههاى کلاس عکس یادگارى بگیره،
معلم هم داشت همه بچهها را تشویق میکرد که دور هم جمع بشن
معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سالها بعد وقتى همه تون بزرگ شدید
به این عکس نگاه کنید و بگید:
این احمده ،الان دکتره ، یااون مهرداده ، الان وکیله
یکى از بچهها ازته کلاس گفت : اینم آقا معلمه، الان مـــــــــــــرده !