ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
اولى:دکتر به من گفته است که موقع کار کردن سیگار نکشم.
دومى:خوب پس حالا دیگه سیگار نمى کشى؟
اولى:نه،کار نمى کنم...!
دوست دارم خیلى راحت و بى دردسر تو خواب بمیرم،مثل بابابزرگم.
نه با جیغ و داد مثل مسافراى اتوبوسش...!
اینقده همه متن ها رو تایپ شده دیدیم که وقتی یه متن دستنویس میبینم بی اختیار میگم "چه ارزشمند کار دسته ها"!
آقای مجری: این سشوار من کجاست!؟
بچه ها: سشوار!؟
آقای مجری: بابا سشوار...مگه نمیدونید سشوار چیه!؟ اون چیزی که باهاش سرمونو خشک میکنیم
کلاه قرمزی: حوله...
آقای مجری: حوله نه, اونی که باد میزنه...
پسرعمه: پنکه...
آقای مجری: پنکه نه, باد شدید میزنه
ببعی: کولر
آقای مجری: ای بابا! باد میزنه, داغه
کلاه قرمزی: اطو اطو
فامیل دور: اجاق اجاق...
آقای مجری: بابا سشوار نشنیدید تا حالا!؟
فامیل دور: یه راهنمایی میشه بکنید آقای مجری؟ تو جیب جا میشه!؟
آقای مجری: ببینید سشوار...اینیکه تو حموم بود من میزدم به سرم
بچه ها: شامپو شامپو
آقای مجری: شامپو نه
فامیل دور: شما ریف میزنید به سرتون!؟
آقای مجری: من اون سشوار و میخوام...اون سشوار کجاست!؟
فامیل دور: سشوار بعید میدونم تو خونه داشته باشیم, فوقش یه شوار که اونم اینجا نداریم.ما تو دور یه نفر و داشتیم که یه شوار داشت بعد اون شوارش فوت کرد یه شوار دیگه گرفت شد 2شوار...سشوار دیگه نشنیده بودیم
آقای مجری: چرا خودتونو میزنید به اون راه!؟سشوار همونی که میگیریم سرمونو باهاش خشک میکنیم
فامیل دور: بیگودی
می خواستم بگم بابای من اصلا کاری به کولر نداره......
آخه اینجا اگه کولر خاموش کنیم همه بخار پز میشیم!!!!!!!
دم همه بچههای جنوب گرم...
امروز ظهر یهو یادم افتاد وااااای باید برم مهد دنبال بچم !
بدو بدو رفتم دم مهد یادم اومد عهههههههههه من که بچه ندارم ؛ تازه زنم ندارم ! هیچی دیگه عن شدم ، داشتم برمیگشتم سمت ماشین که یادم اومد ماشینم ندارم …
اومدم دربست بگیرم تا خونه دیدم عه پولم ندارم ! هیچی دیگه کلا قهوه ای شدیم سینه خیز تا خونه اومدیم
دلم تنگ شده واسه دعا هایی که میکردیم تا زنگ ورزش بارون نیاد
دلم تنگ شده واسه دست انداختن معلما
دلم تنگ شده واسه لذت تقلب سر امتحان عرربی
دلم تنگ شده واسه نوشتن رو دسته صندلیا
دلم تنگ شده واسه فرار از دست ناظما
دلم تنگ شده واسه اجازه واسه دسشویی رفتنای الکی
دلم تنگ شده واسه مـــَــــدرســهـ
اصلن یه فکری. میگم چه خوبه این صندلی های کامپیوترو شکل توالت فرنگی طراحی کنن بعدشم به وصل کنن به WC.
چیه خو؟ سنگ کلیه گرفتیم بس که پای کامپیوتر نشستیم. من که شخصن تا توی چشام موج نزنه و از گوشام نریزه بیرون عمررررررررررررن پاشم برم.
شما چی؟
یارو تو باشگاه یه ساعت پیدا میکنه میگه :
این ساعت آبی زیمنس مال کیه ؟
یه آقایی میگه مال منه
میگه نشونی شو بده. یارو میگه :آبی زیمنس !
میگه : دهه ! اینا رو که خودم گفتم داداش ! تو اصلا بگو ساعت چنده؟! :lol:
دختره متولد ۸۲ استاتوس زده :
“از تنها بودنم راضی نیستم اما خوشحالم که با خیلی ها نیستم …”
اونوقت ما تا ۱۰سالگی برا هلیکوپتر بای بای میکردیم که چراغ بزنه واسمون !
پلیس شهر حیف نون از شهروندان خواهش کرد : از تعریف کردن مشکلات و گرانى ، جلوى دوربین هاى بزرگراهها جدأ خوددارى کنند !