PDFBOOK

طنز ,کتاب, سرگرمی, مطالب مفید

PDFBOOK

طنز ,کتاب, سرگرمی, مطالب مفید

جک


مـــــــورد داشتیم که دختــــــر صورتشو شســـــتـــــه وزنــش کم شـــــده!!! خخخخخ :D 

جک


دلم تنگ شده واسه دعا هایی که میکردیم تا زنگ ورزش بارون نیاد
دلم تنگ شده واسه دست انداختن معلما
دلم تنگ شده واسه لذت تقلب سر امتحان عرربی
دلم تنگ شده واسه نوشتن رو دسته صندلیا
دلم تنگ شده واسه فرار از دست ناظما
دلم تنگ شده واسه اجازه واسه دسشویی رفتنای الکی
دلم تنگ شده واسه مـــَــــدرســهـ

جک جدید

دقت کردین وقتی از یه اتفاقی که قراره رخ بده خیلی خیلی خوشحالین و کلی خیالبافی میکنین ، زمین و آسمون و ماه و خورشید و فلک همه دست به دست هم میدن تا اون اتفاق نیفته ؟

جوک جدید


یکبار یه خسیسه خونش آتیش میگیره
اس ام اس میده آتش نشانی میگه کار واجب دارم یه زنگ بزن! 

جوک جدید


یارو تو باشگاه یه ساعت پیدا میکنه میگه :
این ساعت آبی زیمنس مال کیه ؟
یه آقایی میگه مال منه
میگه نشونی شو بده. یارو میگه :آبی زیمنس !
میگه : دهه ! اینا رو که خودم گفتم داداش ! تو اصلا بگو ساعت چنده؟! :lol:

جوک جدید


دختره متولد ۸۲ استاتوس زده :
“از تنها بودنم راضی نیستم اما خوشحالم که با خیلی ها نیستم …”
اونوقت ما تا ۱۰سالگی برا هلیکوپتر بای بای میکردیم که چراغ بزنه واسمون !

جوک جدید

تمام مکالمات من و بابام در طی سال:
بیا ببین این گوشی من چشه؟
بزن اخبار بیست و سی
بزن ۳
چراغا رو خاموش کن
خونه سرد شد کولرو خاموش کن
چشات در نیومد پای لپ تاپ؟ :|

جوک جدید جدید


پلیس شهر حیف نون از شهروندان خواهش کرد : از تعریف کردن مشکلات و گرانى ، جلوى دوربین هاى بزرگراهها جدأ خوددارى کنند !

جوک جدید جدید


ﻳﻪ ﮔﺮﻭﻩ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻪ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﻫﺮﻛﻲ ﻳﻪ ﻋﺪﺩ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺑﻘﻴﻪ ﻣﻴﺨﻨﺪﻳﺪﻥ. ﻳﻜﻲ ﻣﻴﺮﻩ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﻴﮕﻪ ﻗﻀﻴﻪ ﭼﻴﻪ؟ . . . ﻣﻴﮕﻦ ﻋﺎﻣﻮ ﺣﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ ﺟﻚ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻨﻴﻢ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﻋﺪﺩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻴﻢ. ﺣﺎﻻ ﻫﺮ ﻋﺪﺩﻱ ﺭﻭ ﻣﻴﮕﻴﻢ ﻫﻤﻪ ﻣﻴﺪﻭﻧﻦ ﭼﻪ ﺟﻜﻴﻪ ﻣﻴﺨﻨﺪﻳﻢ :D ﻣﻴﮕﻦ ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﻳﻪ ﻋﺪﺩ ﺑﮕﻮ ﻣﻴﮕﻪ .۲۸۷ ﻣﻴﺒﻴﻨﻪ ﻳﻜﻲ ﻭﻟﻮ ﻣﻴﺸﻪ، ﻳﻜﻲ ﻏﺶ ﻣﻴﻜﻨﻪ، ﻳﻜﻲ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻣﻴﺰﻧﻪ …. ﻣﻴﭙﺮﺳﻪ ﭼﻲ ﺷﺪ؟ ﻣﻴﮕﻦ ﺍﻳﻨﻮ ﺗﺎﺣﺎﻻ ﻧﺸﻨﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ

جک جدید

ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﻳﻪ ﭼﻴﻨﻴﻪ ﻣﻴﺮﻩ ﺑﺎﻻﻱ ﻛﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻣﻴﺰﻧﻪ: “ﺳﺎ ﻻﻭهیو ﻻﻥ ﻫﻴﻦ ﺷﻴﻦ ﺗﺎ ﻧﻴﻲ”
ﻳﻬﻮ ﺍﺯ ﻛﻮﻩ ﺻﺪﺍ ﻣﻴﺎﺩ: … بیشرف ، ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﮕﻮ

جوک


کبوتر لبه ی تنگ ماهی نشست , گفت : سقف … قفست شکسته !! چرا فرار نمیکنی ؟؟ ماهی با چشمهای قشنگش نگاهی به کبوتر کرد و معصومانه گفت : “ری…دم تو مغزت”